سفارش تبلیغ
صبا ویژن
مردم از خدایى بترسید که اگر گفتید مى‏شنود و اگر در دل نهفتید مى‏داند . و بر مرگى پیشى گیرید که اگر از آن گریختید به شما مى‏رسد ، و اگر ایستادید شما را مى‏گیرد ، و اگر فراموشش کردید شما را به یاد مى‏آرد . [نهج البلاغه]
اس ام اس های جدید

بر من در باغ زندگی باز نبود
در گوشه ی دام حال آواز نبود
روزی ز قفس مرا رهاییدند
کاندر پر من قدرت پرواز نبود

#

#

#

#
قانون صد و سی و خورده ایه نیوتون بعد از سفر به ایران :
بعد از خوردن آبگوشت امیراف بی جاذبه زمین به طرز وحشتناکی چند برابر میشه

#

#

#

#
یک سمت تویی و عشق: مرگی ساده
یک سمت جهان به قتل من افتاده
می ترسم مثل بچه گنجشکی که
در دست دو بچه شرور افتاده

منبع : بر من در باغ زندگی باز نبود


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط رامسین امرالهی 93/8/30:: 2:28 عصر     |     () نظر

روزی ما دوباره کبوترهایمان را
پرواز خواهیم داد
و مهربانی
دست زیبایی را خواهد گرفت
و من آن روز را انتظار می کشم
حتی روزی که نباشم

#

#

#

#
او می رود دامن کشان، من زهر تنهایی چشان
دیگر مپرس از من نشان، کز دل نشانم می رود

#

#

#

#
از کسی به دل نگرفتیم
هر چه بر سرمان آمد،
گذاشـتیم و گذشتیم‏‏
که بخشش قلب ها را آرام خواهد کرد
که مرام ما تا بوده،همین خواهدماند

منبع : روزی ما دوباره کبوترهایمان را


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط رامسین امرالهی 93/8/30:: 2:23 عصر     |     () نظر

به فوت مرگ خاموشی بگیرم
کفن را به هم آغوشی بگیرم
فراموشی تو امری محال است
دعا کن تا فراموشی بگیرم

#

#

#

#
خوبیه زندگی من اینه که :
همیشه میدونم هر غصه ای رو کجای دلم بذارم
مدیریت غصه ها تخصص ماست

#

#

#

#
عشق کوتاه است
و فرامش کَردنت
طولانی عزیز

منبع : عشق کوتاه است


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط رامسین امرالهی 93/8/30:: 2:21 عصر     |     () نظر

گفتم: چشمم ، گفت: براهش میدار
گفتم: جگرم ، گفت: پر آهش میدار
گفتم: که دلم ، گفت: چه داری در دل؟
گفتم: غم تو، گفت: نگاهش میدار

#

#

#

#


از چشم خ?ل?ا افتادم
چون جد?دا دارم جور? زندگ? م?کنم که خودم
حال م?کنم

#

#

#

#


یه کاغذ?
یه خودکار
یه دقیقه وقت
چی مینویسی واسم?..

منبع : گفتم: چشمم ، گفت: براهش میدار


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط رامسین امرالهی 93/8/30:: 2:19 عصر     |     () نظر

با ?ه دختر خسیس آشنا شدم
ا?ن سه ماهه فقط دار?م به هم تک زنگ م? زن?م
نمیدونم آخرش چی میشه

#

#

#

#
از دست من آن گوهر نایاب گریخت
بی او همه شب دیده ام از خواب گریخت
شب بود که چون ستاره آمد لب بام
رفتم که ببوسمش چو مهتاب گریخت

#

#

#

#


بسلامتی مردی که به زنش میگه:
سرتو رو بالشت نزار به غیرت سینم برمیخوره

با ?ه دختر خسیس آشنا شدم


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط رامسین امرالهی 93/8/30:: 2:17 عصر     |     () نظر
   1   2   3   4   5      >